سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر می خواهید رشد قدی متناسبی داشته باشید ... اگر می خواهید از سکته و مرگ در خواب پیشگیری کنید ... اگر می خواهید شادابتر زندگی کنید ... و شما مادران آینده اگر می خواهید زایمان راحتتری داشته باشید و فرزندی با نشاط تر و سالم تر ...

این مطلب را بخوانید

 

 همانطور که در پست قبل گفتیم  در روایات آمده که در ساعات اولیه شب بخوابید و بین الطلوعین را بیدار باشید .


متاسفانه با اینکه مسلمان هستیم اما کمتر به این توصیه ها عمل می کنیم

 

این توصیه یک توصیه کاربردی است که امروزه از نظر علمی دلایل آن اثبات شده و در ادامه گوشه ای از آن دلایل را برای شما خواهم گفت

 

بین الطلوعین چیست ؟

بین الطلوعین یعنی بین دو طلوع روشنایی ، یعنی بین نماز صبح که به آن طلوع فجر می گویند و زمانی که هوا تقریبا گرگ و میش (طلوع آفتاب) شده است .

اما بخوانید از دلایلی که دانشمندان کشف کردند :

در بدن هورمونی به نام هورمون رشد (سوماتوتوروف) ترشح می شود که بیشترین میزان ترشح آن حدود دو ساعت بعد از غروب آفتاب می باشد و در توصیه های اسلامی آمده که همان ساعت بخوابید . ( اینکه خواب کافی در زمان مناسب، باعث بلندی قد می شود ، به این دلیل است که در اوایل شب ، این هورمون ترشح می شود و اگر کسی سر شب بخوابد ، رشد متناسب و متعادلی پیدا می کند .)

امروزه محققان دریافتند زنان بارداری که سحرخیز هستند، نسبت به مادران بارداری که سحرگاه و صبح را می خوابند، نه تنها زایمان راحت‌تری خواهند داشت، بلکه فرزندشان از طراوت، نشاط‌ و سلامت بیشتری برخوردار خواهد بود.

و اما از آن طرف عدم سحر خیزی و خواب بین الطلوعین با ما چه می کند : یک سری از هورمون های استرس زا که البته در جای خود مفید هستند (توجه بفرمایید در جای خود ) و به آنها کورتیکواستروئید گفته می شود (مثل هورمون های آدرنالین و نورآدرنالین ) بیشترین میزان ترشح این هورمون ها دو ساعت قبل از طلوع آفتاب می باشد یعنی دقیقا هنگام بین الطلوعین (از نماز صبح تا طلوع آفتاب ) . اینکه خواب بعد از اذان صبح باعث ناراحتی و کسلی و پریشانی می شود ولی بیداری در موقع اذان حالت شادابی می آورد  ، به خاطر ترشح همین هورمون هاست .

و اما یک عارضه ی مهمتر خواب بین الطلوعین : حال اگر زمان ترشح کورتیکواستروئید ها که همان زمان بین الطلوعین است انسان خواب باشد احتمال سکته بسیار است . لذا بیشترین آمار مرگ در خواب ، در ساعات بین الطلوعین می باشد .

طلوع صبح

شاد باشید و سلامت گل تقدیم شما




تاریخ : دوشنبه 90/2/19 | 10:59 صبح | نویسنده : Nurse | نظر

ترم پیش ارائه مطلبی (به اصطلاح کنفرانسی) داشتم راجع به Breast feeding مدرک داشتن که در ابتدای بحث از دیدگاه قرآن و احادیث این مطلب رو بررسی کردم و بعد به نکات علمی پرداختم ...

بعد از ارائه، آقای شهری  (یکی از همکلاسی ها) جلو اومد و خیلی مودبانه خواست که انتقادی از ارائه من داشته باشه . گفت فکر می کنم بهتر بود به جای اینکه بگید و بنویسید - تغذیه با شیر مادر از دیدگاه قرآن و احادیث - می نوشتید Breast feeding از دیدگاه قرآن و احادیث ، اینطوری جذاب تر بود و علاوه بر این فکر می کنم اگر اینطوری گفته بشه بچه ها براشون جالبتر هست که بدونند یک اصطلاح علمی به این صورت توی قرآن آورده شده ... و خیلی حرفهای دیگه که منظورش این بود که قرآن و احادیث از دید جوون های امروز سند نیست بیشتر دوست دارند با علم چیزی بهشون اثبات بشه و اگر دستور از دیدگاه علمی باشه بیشتر بهش دقیق میشن ...

انگار که من بیام تازه با علم ناقص بشر ، قرآن رو هم ثابت کنم!!! یا اینکه برای قرآن با اصطلاحات و کلمات غربی جذابیت ایجاد کنم !!! اونم به جوونهایی که مسلمون هستند !!!گیج شدم البته با اوضاع و احوالی که بین ما جوون ها هست نه تنها حرفشون اشتباه نبود بلکه متاسفانه درست فرمودند !

اما واقعا چرا؟! نکته بین چرا وقتی از قول پیامبر و ائمه و قرآن و ... مطلبی میگیم یا می نویسیم خیلی کمتر مورد توجه قرار میگیره تا وقتی که از قول یک دانشمند یا یک پزشک ؟!

ما معمولا سخنان و دستورات دینی رو صرفا دینی می دونیم و صرفا یک دستورالعمل ارشادی و اخلاقی !!!قابل بخشش نیست

همین موضوع خواب بین الطلوعین که فراوون نهی شده ... چند نفرمون عمل می کنیم ؟! نهایتش میگیم: ااا واقعا ؟! چه جالب !باید فکر کرد اما اگر یک پزشک یا پرستار با دلایل علمی به ما چنین تجویزی می کرد اونوقت چطور؟ مطمئنم بیشتر سعی می کردیم رعایت کنیم! (وای بر ما)

 کم دیدیم دستوراتی که توی قرآن یا روایات اومده بعد ها از لحاظ علمی دلایل محکمی براش مطرح شده که ما خوشحال یا متعجب شدیم ؟! (حرام بودن گوشت خوک یکیش ... که امروز از نظر علمی و پزشکی خوردن گوشت این حیوون نهی شده و کلی بیماری های عجیب غریب و خطرناک رو که باعثش میشه شناسایی کردند ... دلیل مستحب بودن طولانی کردن سجده ، وضو، غسل و ... و ... )

مگر نه اینکه اسلام دین سلامتی هست ؟! مگر نه اینکه دستورات قرآن و ائمه و پیامبر از جانب خداست ؟! مگر نه اینکه آفریننده ی ما همین خداوندی است که محمد (ص) رو به پیامبری برگزید و راهنمای زندگی رو در قالب کتاب آسمانی (قرآن) بر پیامبرش نازل کرد ؟! مگر نه اینکه خداوند از همه به ما مهربان تر هست ؟! مگر نه اینکه خداوند عالم هست به همه چیز (همه چیز می دونی یعنی چی؟!!!!)  ؟!  مگر نه اینکه ... ؟!

شک داریم ؟!

اسلام راهنمای زندگی هست و تنها به انسان به عنوان یک موجود تک بعدی نگاه نمی کنه ! تنها به بعد روحانی انسان متکی نیست ! (هر چند حقیقت انسان تنها بعد روحانی اوست اما اسلام انسان رو تک بعدی نمی بینه چرا که بعد مادی بر بعد معنوی و روحانی موثر هست و این دو در دنیا با هم ارتباط بسیار نزدیک و موثری دارند) ...

وای بر ما که فراموش کردیم و می کنیم !!!




تاریخ : شنبه 90/2/17 | 11:23 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

;چشم صاحب دلان بیدار باشد صبحدم

;عاشقان را ناله های زار باشد صبحدم

در قرآن و روایات و سخنان بزرگان علم و معرفت به کرار آمده است که از طلوع آفتاب صادق تا برآمدن آفتاب را بیدار بمانید و از خواب دوری جویید

در خصوص این موضوع چند نمونه از منابع مختلف را انتخاب کرده و در ذیل آورده ام :

1-       از امام محمّد باقر علیه السلام روایت است که: خواب کردن در وقت صبح، ندامت آورد بنده را از روزی مقسوم و وظیفه معلوم محروم می گرداند و چهره را زرد گرداند و تغییر گونه اصلی می نماید و این خواب، کار هر شوم بی سعادت است.

2-       از امام صادق(علیه‌السلام) روایت است که: سحرخیزی را از دست مده؛ چه مغبون (فریب خورده و زیان دیده) کسی است که از آن بازمانده محروم شود

3-       امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: جبرئیل(علیه‌السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد، آن حضرت فرمود: ای جبرئیل، مرا موعظه کن. جبرئیل عرض کرد:

ای محمد! هرگونه که می‌خواهی زندگی کن، ولی بدان که می‌میری، هر گونه که می‌خواهی دوست بدار، ولی بدان پایان آن جدایی است و هر گونه که می‌خواهی عمل کن، ولی بدان برای کردارهایت جزایی است، ولی بدان و به خاطر بسپار که شرف هر کس به سحرخیزی و بی‌نیازی او از مردم است.

4-       جابر بن عبدالله از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت می‌کند که آن حضرت در خطبه‌ای پس از سفارش اکید به نمازهای واجب روزانه و اثر مداومت بر آن در پاک‌شدن انسان از گناهان فرمود: 
ای مردم، چنین نیست که دست و پای شما آزاد باشد. هیچ بنده‌ای نیست جز آن که ریسمانی چند بر ـ اعضای ‌ـ او گره خورده و محکم بسته است و آزاد نیست، [هر علاقه‌ای که انسان به غیر خدا پیدا می‌کند گره‌ای است که بر خویشتن خویش می‌زند و حزام[ تنگ اسب است]. هر شب در ثلث آخر شب فرشته‌ای به بالین انسان می‌آید و می‌گوید: برخیز به یاد خدا باش که ‍[وقت] نماز شب [و صبح] نزدیک است، پس اگر از جای خود حرکت کرده برخیزد و خدا را یاد کند یک گره از گره‌ها باز می‌شود و اگر به پا خیزد و وضو بگیرد به نماز بایستد همه گره‌ها گشوده می‌شود تا این که با چشمی شاد و روشن پای به عرصه صبح می‌نهد.

5-       از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل است که: سه گروه از (وسوسه‌های) ابلیس و لشکریانش، پاک (و در امان)اند: 1ـ آنان که خداوند را یاد می‌کنند؛ 2ـ کسانی که از بیم (عذاب) خدا، گریه دارند؛ 3ـ گروهی که سحرگاهان استغفار می‌کنند

6-       امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: هرگاه بنده (در روز) گناهی انجام دهد تا شب او را مهلت دهند، پس اگر استغفار کند بر او ننویسند

7-       و باز از امام صادق(علیه‌السلام) نقل است که: هر کس کار بدی مرتکب شود تا هفت ساعت از روز او را مهلت دهند، پس اگر سه بار بگوید: «استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم» چیزی بر او ننویسند

8-       از آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل شده :

اگر برای نافله ی شب بیدار شدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می کند.

برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش اخلاقی می آورد

از نظر علمی نیز فواید سحر خیزی کاملاً به اثبات رسیده است،ازجمله:

    1- غلظت خونی کورتیزول(هورمون ضد افسردگی و بالا برنده قند خون) در ریتم روزانه خود(سیکل سیرکادین)، صبح ها به حداکثر می رسد (25میکروگرم درصد) .

2- صبح زود ازون اطراف جو زمین تجزیه شده و اکسیژن خالص به سطح زمین میرسد.

3- درخواب طبیعی از ساعات 5-3 بامداد برخی مواد شیمیایی شبه مورفین ترشح و منجر به   RELAXATIONعضلانی در روز بعد برای فرد می شوند.

4 – سحر خیزی با کاهش امکان ورود بیشتر در خواب REM  ، به پیشگیری از افسردگی و درمان آن کمک می کند.

منابع:

naginezhad.persianblog.ir

www.tebyan.net

www.erfan.ir

www.hawzah.net




تاریخ : شنبه 90/2/17 | 12:40 صبح | نویسنده : Nurse | نظر

20 / 1 / 1390

سه سال گذشت ...

و من هنوز نمی دونم که می تونم پرستار بشم یا نه ؟! یا شاید هم نمی دونم که می خوام پرستار باشم یا نه ؟!

من عاشق باطن این حرفه هستم ... اما با مشکلات و انتظارات و خواسته هایی که از من دارند پرستار بودن توی ذهنم بیشتر شبیه به یک رویا یا خواب شده ...

دانشگاه برام عذاب آور شده ... هر روز صبح از خواب که بیدار میشم از خودم می پرسم کجا میری ؟! و واقعا هیچ جوابی ندارم !!! انگیزه ای برای ادامه ندارم ... سردرگمی مطلق ...

بیشتر که فکر می کنم می بینم حتی انگیزه های من برای زندگی کردن هم یکی یکی در حال نابودی هست و شاید فقط یک انگیزه باقی مونده باشه ... که اون هم همسفرم هست ...

از خیره شدن به سخره های جلو راهم و دست و پا زدن توی باطلاق آرزوهای مرده خسته شدم ...

.............

راستی امروز روز پرستار بود ...

یک حدیث تقدیم می کنم به پرستارهایی که عاشقانه به این حرفه مشغول هستن به خصوص سمیه خانم دوست عزیزم:

پیامبر اکرم (ص) :

کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش کند خواه نیاز او برآورده شود یا نه همانند روزی که از مادر متولد شده است از گناهان پاک می شود

وقتی این سخن رو می خونم بغض گلومو میگیره ... فقط یک حسرت ...

...............

یک جمله خطاب به کسی که عشق و درد و حسرت رو با هم به زندگیم آورد :

کاش می دونستی که در حقم ظلم کردی ...

والسلام ...

............................................

خیلی بعد نوشت :چشمک 2/2/1390 - ساعت 14:05

خوب اولا که این پست یه دلخوری گنده و یه عالمه اشک به همراه داشت ! ولی خوب از اونجایی که من خاطره ها رو چه بد چه خوب دوست دارم (بذار یه کم فکر کنم باید فکر کرد... خوب حالا اینکه همشون رو دوست دارم یا ندارم بماند ... ) خلاصه اینکه به جاش من یه کوچولو امید گرفتم و یه کوچولو انرژی ...(اینکه چطوری و چرا هم بماند که بسیار مفصل می باشد و خصوصی...شوخی تازشم ...) ...

خوب از اونایی که نگرانم شدن کمال تشکر رو دارم نه به خاطر اینکه نگران شدن به خاطر اینکه براشون مهم بودم ... از همسر گلم هم یه کوچولو ممنونم (گفتم یه کوچولو که خیلی خوشحال نشی !شوخی) و همین دیگه ... بگم که الان حالم خوفه (خوبه) و احساس می کنم یه کمی توی دلم داره اون دختر پر شور و پرکار یه عالمه سال پیش دوباره زنده میشه ...




تاریخ : شنبه 90/1/20 | 7:26 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

خدایا ...

حکمت قدمهایی که برایم برمی داری را بر من آشکار کن تا درهایی که به سویم می گشایی را ندانسته نبندم و درهایی که به رویم می بندی را به اصرار نگشایم ...

آمین ...




تاریخ : یکشنبه 89/12/22 | 5:41 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

چقدر عمر زود میگذره !

دانشگاه هم رفتیم ، ازدواج هم کردیم ، بچه دار هم میشیم، ...

از این همه زمان که صرف درس و کلاس و کتاب و دفتر کردیم که عمده عمرمون بود چیزی واسه اون دنیا هم فرستادیم ؟!

شهدا با وضو می رفتن سر کلاس درس ! ما چی ؟! با چه نیتی رفتیم ؟! با چه حالتی رفتیم ؟! چی کار کردیم؟!

می ترسم این مدت رو با کارهای خطا (تقلب دادن و تقلب گرفتن و دلی شکستن و حسادت و رعایت نکردن احترام دیگران مخصوصا اساتیدمون و ...) همش گناه شده باشه و اون دنیا مجازات این همه عمر تلف شده رو بکشیم! اصلا همین که بدون نیت هم رفته باشیم خودش مجازات داره و باید جواب بدیم که با عمری که بهمون دادن چه کردیم ؟!

کاش از همین لحظه خوب باشیم ...




تاریخ : چهارشنبه 89/8/19 | 3:19 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

گاهی با خودم میگم :

چه دنیای مزحکی !

توی دوران بچگی و نوجوونی هیچ وقت یک پرستار رو از نزدیک ندیدم ،همیشه دوست داشتم یه روز یکی از اون پرستارهای  که "روز پرستار" توی تلویزیون و رسانه های مختلف با یک لبخند روی لبشون نشونشون میدن رو از نزدیک ببینم و چند جمله ای از خودش و کارش بپرسم ...

اینطور نشد ...

و حالا ...

حالا خودم یکی از اونها شدم ، وارد دنیای پرستاری شدم بدون اینکه اراده کنم ! و از همون روز اول جز سختی و دردسر و تحقیر چیزی از اطرافیانم ، بعضی از مردمم و بعضی از مسئولین ندیدم !

با دیدن لبخند بیمارم خندیدم و شاد شدم و از ناراحتی و دردش رنج کشیدم و گاها اشک ریختم ...

و استرس و اضطراب روز و شب آرومم نگذاشته و نمیذاره !

...

چه دنیای مزحکی !




تاریخ : شنبه 89/7/17 | 12:10 صبح | نویسنده : Nurse | نظر

ابتدا به ساکن بخوانید : لطفا اشتباه نکنید !!! بین دل بستن با خواستن و دوست داشتن تفاوت بسیار است

دل بستگی های شما چیست ؟
اگر بزرگترین چیزی که آرزوی داشتنش را در سر می پرورانید را در اختیارتان بگذارند و به شما بگویند که تنها همین امروز صاحب این آرزو هستید ... آیا می توانید به آن دل ببندید ؟! آن آرزو پیش چشمانتان چقدر ارزش خواهد داشت ؟!
خودتان را تصور کنید : ...
امروز صبح که از خواب برخواستید به شما بالاترین مقام علمی و جهانی که حتی فکرش برایتان آسان نمی نمود اعطا می شود . یک خانه ی بزرگ و ویلایی و بسیار زیبا و مجلل با تمام امکانات مدرن برای شما فراهم شده است که در پارکینگ این خانه انواعی از مدل بالاترین ، زیباترین و قیمتی ترین اتوموبیل ها پارک شده است ، شما بهترین لباس های دنیا را به تن دارید . مهربان ترین ، زیباترین و دوست داشتنی ترین همسر ... ، فرزندانی باهوش و صالح ... ، پردرآمدترین شغل ممکن ... ،  و شما مورد احترام تمام مردم و دوست داشتنی ترین و آرمانی ترین فرد دنیا هستید ... خلاصه شما صاحب تمام ترین های دنیا می باشید ... اما فقط و فقط همین امروز ... !
آسمان که غروب سرخش را پیش چشمانتان به نمایش بگذارد همه چیز پایان می یابد ... همه چیز ... و شما دیگر هیچ ندارید ...
حال به من بگویید می توانید به چنین زندگی ، اسباب و وسایل ، جاه و مقام دل ببندید ؟!
می توانید از چیزهایی که تا چند ساعت یا چند لحظه ی دیگر نابود می شوند لذت ببرید؟!
... بیدار شوید ... همه چیز خواب بود و رویا ...
... اما در دنیای امروز ...
اگر بدانی همسرت که بسیار شیفته و عاشقش هستی فقط برای مدت کوتاهی با توست و هر لحظه ممکن است دیگر از برای تو نباشد ... باز هم می توانی دل بسته ی او باشی ؟!
اگر بدانی همسرت نیز چون دیگر اشیاء و وسایل این دنیا فانی است و فقط و فقط این دنیا برای تو هست و بس ... (که البته برخی حتی همین دنیا هم برای تو باقی نمی مانند !!!)
حقیقتا می توانی دل ببندی ؟؟؟؟!!! اگر می توانی ... تو آدم همین دنیا هستی  ...
اما...
اگر بدانی که همسر دوست داشتنی تو از همین امروز تا آخرت و تا ابدیت و در آن دنیا و تا هر جایی که فکرش را هم نتوانی بکنی برای تو می ماند ...
اگر همسرت نیز چون تو مشتاق باشد که در آن دنیا و تا ابدیت ، هر جا که باشی و به هر قیمتی با تو و برای تو بماند ...
حال چه ؟
من می دانم ... بیش از همیشه دل بسته و وابسته و عاشقش خواهی شد ... درست می گویم ؟
اگر بدانی منزلی که از درآمد حلال و طیب خود با زحمت و تلاش خود ساخته ای و خشت خشت آن را با نام  نیک الله روی هم گذاشته ای - هر چند ناچیز و حقیر باشد -  در آن دنیا تبدیل به کاخی می شود که خانه ای که دقایقی پیش با هم در رویاها تصورش کردیم در برابرش کوخی بیش نیست ...
حال چه ؟!
اگر هر کاری حتی درس خواندن و پیشرفت علمی تو ، حتی پول و ثروت تو ، حتی خوردن و خوابیدن تو ، خالصانه با یاد خدا و برای خدا باشد مسلما فقط در اینجا و در این دنیا باعث شوق و آسودگی تو نخواهد بود و همیشه برایت باقی خواهد ماند ... (شک نداشته باش که بیش از آن نسیبت خواهد شد)
دوست من ...
خورشید امروز دیر یا زود غروب خواهد کرد و دیگر هیچگاه بر نمی تابد ...
برخیز ... از این خواب و رویا بیرون بیا ... برخیز و زندگی ات را طوری دیگر بساز ... آن طور که همیشه برایت بماند ...
برای خدا زندگی کن که همه چیز جز او فانیست ...
خداوند به تو که بنده و عزیزش هستی وعده هایی داده که حقانیتش ثابت شده و برای تو که هنوز نمی دانی ! ثابت خواهد شد ...
که اگر از متقین باشی تنها رضایت آفریدگارت برای تو کافی است و لا غیر ...




تاریخ : دوشنبه 89/6/1 | 6:27 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

امروز روز سوم بعد از عمل بود.

تا بعد از ظهر همین امروز (که گذشت ...) درد زیادی داشتم ، از برنامه ی درسی عقب افتادم ، و حتی در صحبت کردن هم عاجز بودم . البته هنوز هم نمی تونم بیشتر از چند کلمه حرف بزنم که فقط مامان ، آقا مسعود و بعضی از نزدیکانم متوجه میشن که چی میگم.

حدود ساعت 16 امروز گلو درد ، سردرد و گوش درد و ... به نهایت خودش رسیده بود و امانم رو بریده بود طوری که دونه های اشک بدون اختیار از چشمام جاری می شد . دوست نداشتم بابا اشک های منو ببینه ولی واقعا دست خودم نبود . هر چی تلاش کردم نتونستم دردم رو پنهون کنم . اینجا بود که بابا از جاش بلند شد و چند دقیقه بعد با کیفش برگشت ... معاینه ، اندازه گیری فشار خون ، اندازه گیری درجه حرارت و بعد ... 2تا پنی سیلین 6.3.3 عضلانی ، یک دگزامتازون عضلانی ، 2قاشق شربت ایبوپروفن ، یه مسکن قوی ...

یه مقدار سرحال اومدم و بعد شروع کردم به نوشتن تا اول از همه تجربه و دید خودم رو برای اولین بار به عنوان یک بیمار در مورد رفتار کادر درمانی در بیمارستان بنویسم .

حدود ساعت 22 روز چهارشنبه خانم دکتر x با یک لبخند پر از نشاط اومد به ملاقاتم.

من با مامان و بابا رفته بودیم توی محوطه بیمارستان تا یه مقدار حال و هوا عوض کنم . یهو دیدیم  سرپرستار از پنجره طبقه دوم داره داد میزنه : آقای دکتر ... آقای دکتر ... خانم دکتر x اومدن دختر خانومتون رو ببینند.

3تایی رفتیم طبقه سوم  . خانم دکتر رو توی راهرو دیدیم . یک آبسلانگ دستش بود ، تا منو دید با همون لبخند قشنگش گفت : سلام عزیزم . زود دهانت رو باز کن می خوام همین جا معاینه کنم .

بعد از معاینه گفت : خونریزی که نداشته تا فردا روی حلقت مامبران سفید تشکیل میشه ، اصلا نگران نشو ، عادی هست و خوب میشه ، ... (بعد هم در مورد توصیه ها و محدودیت های غذایی و همینطور داروها برام توضیح داد)

چند ثانیه سکوت ... (انگار خانم دکتر داشت فکر می کرد و ما هم این سکوت رو نشکستیم)

... خانم دکتر رو به بابا کرد و گفت : دکتر ، من از نظر قانونی نمی تونم مرخصش کنم ولی شما رضایت نامه رو امضا کن ، ببرش ...

منو میگی ؟! خوشحال! داشتم بال در میاوردم !

وای چقدر سخته به عنوان یک بیمار توی بیمارستان بمونی !!!

...

باخودم عهد بستم دیگه بدون لبخند بالای سر هیچ بیماری حاضر نشم . توی این مدت که روی اون تخت بودم واقعا معجزه ی لبخند رو حس کردم .

چهارشنبه از صبح تا شب با پزشک و پرستار های زیادی برخورد داشتم (البته این دفعه به عنوان بیمار).

- پزشک با محبت ...

- پزشک با ابهت ...

- پزشک خندون و شاد که همش سعی داشت با حرفای طنزش منو بخندونه و ترس و اضطراب قبل از عمل رو از من دور کنه...

پرستار ...

- یک پرستار بی دقت و بی مسئولیت که کلی اعصابم از بی احتیاطی هاش به هم ریخت . توی پانسمان ، موقع دارو دادن ، موقع تزریقات و ... هیچ کدوم از کارهاش روی اصول و درست نبود ! ...

- یک پرستار مهربون ، دلسوز و با محبت با یک لبخند دلنشین و یک آرامش بی نظیر توی صداش که تمام کارها رو از روی اصول و کاملا با دقت و آسپتیک انجام می داد.

- یک پرستار بی تفاوت ...

- یک پرستار ... !!! بهتره بگم یک روبات پرستار ! انگار روح در کالبد این بنده خدا نبود ! مثل روبات کارها رو انجام می داد البته کارش بد نبود ولی من به عنوان یک بیمار چنین پرستاری رو اصلا نمی پسندم . پرستاری هم علم هست هم هنر . پرستار باید بتونه با مددجوی خودش یک ارتباط معقول توی چهارچوب اخلاق بر قرار کنه ...

- یک پرستار عصبانی ... !!!

- یک پرستار که فقط انگاری استخدام شده بود که بیمار ها رو بخندونه و شاد کنه . خدا خیرش بده نشاط توی اتاق بیمارها می آورد ...

- یک پرستار عاشق ... عشق به کارش رو می شد توی نگاه هاش و رفتارش کاملا حس کرد.

- یک پرستار فوق العاده مومن ، دلسوز و با دقت ...

و اما من ...

یاد گرفتم که :

لبخند کم هزینه ترین ، پرانرژی ترین ، موثر ترین و بدون عارضه ترین اکسیر معجزه گر است و من دیگر هیچ گاه فراموش نخواهم کرد




تاریخ : جمعه 89/4/25 | 11:0 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

عصر یک جمعه ی دلگیر ، دلم گفت بگویم ، بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیدست ؟ چرا آب به گلدان نرسیدست؟ و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیدست؟ بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟ و چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیدست؟ عصر این جمعه ی دلگیر ، وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ، تو کجایی گل نرگس؟

اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا




تاریخ : جمعه 89/4/25 | 3:0 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ