شکسپیر میگه:
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ...
خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری...
خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد!
1:30pm :
الان از بیمارستان برگشتم و یک راست سراغ یخچال رفتم . از صبح اعصابم داغونه مثل جاروبرقی دارم می خورم!
خیانت ...
یکی از دوستام مچ نامزدش رو با یک دختر 30 ساله توی خونه مجردی گرفته!
دیروز خیلی اورژانسی از استاد اجازه گرفت رفت و به هیچ کسی نگفت چرا و کجا ...
امروز صبح با رنگ پریده و چشمهای قرمز دیدمش که از من زودتر توی بخش حاضر شده بود...
ازش پرسیدم چی شده ؟ حتی توان حرف زدن نداشت . پاپیچش نشدم فقط سعی کردم باهاش مهربونتر از همیشه باشم . تا اینکه خودش اومد پیشم . گفت چی کار کنم ؟ گفتم چطور عزیزم ؟ گفت بهم خیانت کرد ...! شوکه شدم ! گفتم یعنی چی ؟!!!!! گفت دیروز که از اینجا رفتم مچش رو گرفتم با یه دختره ی 30 ساله توی خونه ی مجردی!!!
همینطور داشت تعریف می کرد که زد زیر گریه . توی بغلم گرفتمش . به یه گوشه ی خلوت هدایتش کردم . گریه می کرد و تعریف می کرد ...
می گفت من دیگه به هیچ مردی حتی بابام نمی تونم اعتماد کنم...
5:11pm :
نماز ، فیلم ، موزیک ، نرمش ، طبخ عدس پلو با گوشت ، چای زنجبیل تند ...
کارهایی که ظهر تا حالا مشغولشون بودم
اگه بشه که یه کمی درس هم بخونم !
5:37pm :
الان تصمیم گرفتم فردا مرکز درمانی باران رو برم . فرشته امروز از طرف خانم E (مدیر مرکز) برام پیغام آورد که سه شنبه ها باهاشون همکاری کنم .
حالا این هفته رو میرم تا بعد ببینم چی میشه.
6:06pm :
نهایت تمرکزم روی درس 20 دقیقه ! افتضاحه نه ؟ خودم می دونم ...
فکر می کنم با تمرین کردن بتونم درستش کنم
7:35pm :
مددجوهای مرکز درمانی باران اکثرا یا آلزایمر داشتن یا بیماری روانی ، فقط یک خانم سالمند بود که تنها مشکلش این بود که نمی تونست حرکت کنه . دلم برای اون بیشتر از بقیه می سوخت چون می دونه باهاش چی کار کردن (بچه هاشو میگم).
وقتی بیمارم یک آقا یا خانم سالمنده بیشتر حواسم بهش هست و مهربون تر برخورد می کنم مخصوصا اگر بدونم که به کمکم نیاز داره . شاید چون از اینکه روزی خودم به این روز دچار بشم می ترسم .
زهرا خانم (همون خانومی که گفتم دلم به حالش می سوزه) تمام لباسش از ادرار پر بود و من مجبور بودم برای حرکت دادنش یه جورایی بغل بگیرمش . سعی کردم طوری برخورد کنم که یک موضوع عادی به نظر بیاد و انگار که هیچ چیز ناراحت کننده ای وجود نداره . اما واقعیت اینه که اینطور نیست و اون هم اینو می دونست . ولی سعی کردم اونو مثل عزیز خودم بدونم (دور از جون عزیزانم)
9:30pm :
عدس پلو با گوشت قرمه شده + ته دیگی نون سنگک کنجدی (عاشق این ته دیگی هستم) + ماست موسیر + یک لیوان آب
بفرمایید
میرم لالا ... شب خوش
.: Weblog Themes By Pichak :.