سنی بود . اهل تایباد. دوتا پا ، دست چپ و سرش شکسته بود. ضربه ای که به سرش وارد شده بود زیاد بود طوری که هوشیاریش رو آورده بود پایین و توی ICU بستری شده بود. دقیقا نمی دونم چه مدت آورده بودنش. به تاریخ بستریش زیاد دقت نکردم. امروز GCS ش رسید به 13 و رژیم غذایی معمولی براش شروع شد . فردا از ICU میره بخش . از دین و مذهب و محل زندگیش چیزی نمی دونستم یعنی هیچکس نمی دونست. از اینکه حالش خوب شده فوق العاده خوشحال بودم . موقع کنترل GCS وقتی می دیدم حرفامو می فهمه و کارایی که ازش می خوام اطاعت می کنه (مثلا حرکت دادن دست و سر و چشماش) خیلی ذوق کرده بودم . تازه تراک رو خارج کرده بودیم هنوز نمی تونست خوب از تارهای صوتیش استفاده کنه ولی تلاشش برای حرف زدن و کلمات ضعیفی که می گفت منو خیلی خوشحال می کرد .
توی بیمارستان سوانح امدادی شهید کامیاب از تمام کشور ایران افرادی رو داریم که اونجا بستری شدند . نه فقط از کشور ایران حتی از کشورهای دیگه و حتی افراد مجهولی که هیچ نام و نشونی ازشون ندارند اینجا پذیرش میشند.
من بخش ICU2 این بیمارستان مشغول به کار شدم .
بخش جالبی هست . حالا بهتون میگم چرا :
برای هیچکس مهم نیست که روی اون تخت ها کی خوابیده . حتی خیلی وقت ها از سرگذشت بیمار چیزی نمی دونند . همه فقط سعی می کنند اون کسی که روی تخت خوابیده هرچه سریعتر بهبودی پیدا کنه . برای کسی مهم نیست که چه دین و مذهبی داره و از کجای کره خاکی اومده . زبان ، نژاد ، مذهب ، زشت و زیبا ، زن و مرد ، ثروتمند و فقیر ، ... همه با هم یکسان هستند. تنها تفاوت، مشکل جسمی هر فرد هست که براساسش برنامه درمانی می ریزند . با بیمار براساس میزان نیازش به سرویس های درمانی رفتار میشه نه شخصیت و نژاد و مقام ! شاید بگید خوب همه جا و توی تمام بخش ها اینطوری هست . اما اینجا کمی متفاوت هست و این موضوع خیلی قوی تر حس میشه . دلیلش رو زیاد نمی دونم شاید چون بیمار نمی تونه با پرسنل ارتباط چندانی برقرار کنه و همه جور قشری پیدا میشه ؛ معمولا بیمارستان های دیگه تصادفات و سوانح و مخصوصا بیمارهای مجهول رو پذیرش نمی کنن.(حالا به هر دلیلی اینطوریه دیگه).
اینجا مدام منو یاد مرگ و قبر و ... میندازه . بعد از مرگ ما رو توی قبر میذارند . شاید سنگ و رنگ و لعاب بیرونی قبر ها با هم فرق کنه اما اون زیر ... قبر ها یک اندازه ی مشخص دارند و آدمی که اونجا می خوابه هر کسی می خواد باشه ، اندازه قبر و لباس همه یکی هست و هیچ فرقی بینشون نیست . وقتی خاک رو روی بدنمون می ریزند تازه تفاوت ها شروع میشه ... توی این دنیا چقدر خوب بودی ؟ چقدر بد بودی ؟ . با هرکدوم مطابق با اعمالش برخورد میشه و اونطور که سزاوار هست .
اونجا یه موقعیت جالب دیگه هم داره اینکه آدم درک می کنه که چقدر موجود ضعیفی هست و این بدن با این همه شگفتی و پیچیدگی و قدرت ، فقط یک جسم نحیف و ضعیف هست که خیلی راحت از پا درمیاد. گاهی با خودم میگم من و امثال من چقدر احمقیم که گاهی به این جسم ضعیف و فانی افتخار می کنیم و یا حتی به خاطرش فخر می فروشیم !!!
خلاصه از اینکه اونجا هستم با تمام مشکلاتش ، خطراتش (از هر 3 بیمار یک نفر یا +HIV و یا +HBS !!! بیماری های واگیردار دیگه بماند )، استرس فراوونش ، سختی کارش و ... خوشحالم ... .
.: Weblog Themes By Pichak :.