سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز، روز دوم تمرین ماراتون بود. البته کم کاری کردم ! پیش خودم که روشنه از شما هم پنهون نباشه .

با یکی از دوستان (حدیثه) قرار گذاشتیم از تابستون امسال برای کارشناسی ارشد بخونیم . راستش هنوز هیچی نشده استرسش منو گرفته !

همیشه پیشرفت توی مقاطع تحصیلی رو دوست داشتم اما از همه بیشتر "دانش" و "دانستن" برام ارزش داره . فکر نکنید دارم گنده میام ! نه ! وقتی کسی پرسشی پیش من میاره و من با تسلط کامل به پرسشش جواب میدم شوق و هیجانی وجودم رو فرا می گیره که انگار 10 سال جوونتر شدم . همینطور یاد گرفتن یه مطلب جدید ، لذتی برام داره که نگو!

البته همه ی علوم برام دوست داشتنی نیست . مثلا توی همین رشته ی خودم بعضی از درسها فوق العاده برای من کسالت آور و اعصاب خورد کن هست و برعکس بعضی دیگه فوق العاده شیرین . (حالا بگذریم از این که در کل اومدنم به این رشته خواست خودم نبود و بعدش دائم برام اعصاب خوردی و دردسر آورد . البته خودم با این رشته مشکلی ندارم مشکل رو دیگران برام ساختن)

ترم گذشته با خودم عهد بسته بودم معدل الف بشم اما نشد . واسه ی ترم دیگه خواب های زیادی دیدم که امیدوارم تعبیر بشه و در حد یک خواب باقی نمونه.

چهارشنبه یک عمل جراحی در پیش دارم. تا حالا تجربه نکردم. کمی از بیهوشی ترس دارم. ( به قول استاد حبیب زاده : اون چیزی باعث ترس آدمی میشه که براش ناشناخته هست)

خلاصه دعا بفرمایید دوستان ... ( البته بیشتر برای پیشرفت علمی ، اخلاقی و مذهبی و ...)

خوب دیگه من برم که بدجوری از حدیثه جون عقب موندمخدانگهدار




تاریخ : دوشنبه 89/4/21 | 11:0 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ