یه بار توی جاده داشتیم با مسعود به یه نمایش رادیویی گوش میدادیم که موضوع صحبت یه زن و شوهر یکنواختی روزهای زندگیشون بود ، یهو برگشتم به مسعود گفتم : مسعود چرا زندگی ما یکنواخت نمیشه ؟! هر روز یه مشغله جدید هر روز یه استرس جدید و ... اونوقت مسعود کلی به من خندید مثل همین الان که دوباره اون خاطره رو با هم مرور کردیم
البته از روزمرگی متنفرم اما دیگه واقعا اینقدر هر روز مشغله و گرفتاری و استرس جدید سراغمون میاد که از این شلوغی هم خسته شدم.
مراسم ازدواج امیر و نسرین با همه ی دردسرها و خوبی و خوشی و بدی و استرس هاش تموم شد . و به همین دلخوشم که هر چی بود تموم شد . آزمون استخدامی و کنکور رو دادم و با اینکه از هیچ کدوم راضی نبودم اما بی صبرانه منتظر نتایج هستم ، مخصوصا آزمون استخدامی ، چون از اینکه ارشد قبول نمیشم کاملا مطمئنم . 23روز تا پایان تمدید طرحم مونده ، شدیدا بلاتکلیف هستم که آیا طرحم مجددا تمدید میشه ؟ آیا استخدامی قبول میشم؟ آیا اگه هیچکدوم از این دوتا اوکی نشد برم تأمین کار کنم یا بشینم شدیدا پای درس و ارشد و ...؟
یه فکرای مالی هم تو سرم هست که اگه قرار باشه عملی بشه باید حتما برم سر کار ...
نقشه ای که الان دارم عملی می کنم اینه که تا آبان ماه کتاب های برونر رو تموم کنم و فعلا منتظر نتایج آزمون استخدامی و درخواست تمدید مجدد طرحم بمونم ...
همین ...
فعلا
.: Weblog Themes By Pichak :.