این دو ماه (اسفند و فروردین) اینقدر از خودم کار کشیدم و کشیدن که دیگه این آخراش کم آوردم . کلی کار عقب مونده دارم و حوصله هیچی رو ندارم .
این شلوغی و خستگی هم ناشی از شیفت های زیاد بود هم کارهای عید و مهمون داری و ...
این روزها فقط دلم می خواد توی رخت خواب باشم ، گاهی فیلم ببینم و گاهی هم hot chocolate بنوشم .
اما باید هایی هست که نمیشه ازشون گذشت :
سه مهارت دیگه از هفت مهارت کامپیوتر مونده که باید بگذرونم . یک مقاله می خوام بنویسم که قسمت مداخله ای پژوهش باید از اردیبهشت شروع بشه و من هنوز هیچی آماده نکردم . کم کم باید مطالعه برای ارشد 94 رو هم شروع کنم که برام عین یه غول می مونه . وای زیان انگلیسی رو بگو ! این ترم ثبت نام نکردم چون احساس کردم زمان کافی برای رفتن به کلاس ندارم اما باید خودم مرور رو شروع کنم که عقب نمونم یا حداقل قبلی ها رو فراموش نکنم . آخر فروردین روز مادر هست و من کلی برنامه چیدم که همین روزها باید شروع کنم واسه مامان خودم دغدغه ای ندارم و می دونم چی می خوام اما واسه مادرشوهرم هیچ ایده ای ندارم . مسعود شدیداً به یک مسافرت نیاز داره اوایل اردیبهشت برنامه سفر گذاشتیم که اون هم جزء بایدهایی هست که نمیشه ازش گذشت و زمانم رو هم محدودتر می کنه . ماه بعد روز پدر هست از همین الان کاسه ی چه کنم چه کنم دستم گرفتم . کارهای خونه هم که هیچ وقت تمومی نداره ...
با این حال دست و دلم به هیچ کاری نمیره
Wow! When I think about it , I get a headache
.: Weblog Themes By Pichak :.