امشب سومین شب متوالی هست که بعد از ساعت 2:30 بامداد می خوابم و باید قبل از ساعت 5 بامداد بیدار بشم!
سه شنبه شبکار بودم با خانوم امیری و بنده "مسئول بخش" (!) بودم . بخش هم فوق العاده شلوغ و پرکار بود . هر دو ، تا ساعت 2 بدو بدو داشتیم ساعت 2 یه کمی اوضاع سر و سامان گرفت ساعت 2:15 من رفتم خوابیدم تا ساعت 4:15 ... صبح جفتمون کمردرد و سردرد و پادرد بودیم و دیگه ثانیه های آخر شده بود طولانی ترین ثانیه های دنیا ...
صبح روز بعد اومدم خونه اما نتونستم بخوابم چون باید مقدمات مهمونی رو محیا می کردم . مجدد بدون وقفه تا ساعت 3 بامداد بیدار بودم ساعت 3 تا 6:30 خوابیدم و بعد دوباره بیدار تا همین حالا ...
امشب بالاخره اون جون کندنی که باید کنده میشد کنده شد . خونواده همسر رو دعوت کرده بودم و حقیقتا از همه چی براشون مایه گذاشتم . یه کیک شکلاتی درست کردم ، گز و شکلات و میوه و چای آماده کردم . سوپ شیر پختم . دسر رنگین کمان و سالاد فصل و غذای اصلی هم چلو جوجه و خورش کرفس ...
ولی 3شبه که نخوابیدم ...
خدا رو شکر که هر چی بود و هر چی شد از گردنم رد شد .
4 روز مرخصی گرفته بودم و یه جورایی عملا از فردا تعطیلات من شروع میشه و من دلم می خواد از همه چی و همه جا مرخص باشم . ساعت 5 صبح فردا میریم مشهد تا یکشنبه ...
دلم می خواد از همه چی دور باشم و هرکاری عشقم می کشه انجام بدم .
حیف این ماه حقوقم رو تا ریال آخرش خرج کردم وگرنه یک ولخرجی درست و حسابی هم می کردم که جیگرم حال بیاد.
پ.ن :
موهامو کوتاه کوتاه کردم (فارا90) و رنگ شکلاتی زدم . قشنگه بهم میاد .
یه لباس چارخونه اسپرت قرمز مامان واسم خریده خیلی نازه دلم می خواد برم یه عینک با فریم ظریف مشکی بگیرم با این موهای کوتاه و اون لباسه میشم مثل این بچه مثبت های فیلما امتحان کردم که میگم. بهش چی میگن ؟ geek fashion ؟
از این عینک ها
.: Weblog Themes By Pichak :.