- برنامه افتضاحی شد که نگو ! دقیقاً از روزی که تصمیم گرفتم سفت و سخت روی برنامه ریزی کار کنم ، کلاً همه چی به هم ریخت ! شما بگو یه سر سوزن از برنامه اجرا بشه ! قبلش بهتر بود ها ! چرا اینجوریه ؟!
- دیشب مامان افطاری داشت . وظیفه من هم طبق معمول درست کردن دسر و تزئینات غذا و سفره بود . دسر موزائیکی شیر نسکافه درست کردم که مامان گفت واسه ماه رمضون دسر خوبی هست خودم هم طعمش رو دوست داشتم .
- این روزها احساس می کنم همکارام باهام لج افتادن و یه جورایی چشم دیدنم رو ندارن ! اصلا نمی فهمم چرا اینطوری شده ! من توی محیط کاری آدم کم حرفی هستم و با کسی کاری ندارم . چون از من بزرگتر هستن هرچی میگن میگم چشم حتی اگه اشتباه بگن . هر وقت هم صدام می کنند با "جانم" جوابشون رو میدم . کوچکترین اتفاقی که میفته عذرخواهی می کنم حتی بعد از اینکه از کمک بهیار یا خدماتی چیزی می خوام که جزء وظایفشون هست کلی تشکر می کنم و به خاطر درخواستم عذرخواهی می کنم . خلاصه اینکه من خیلی بیشتر از چیزی که باید احترامشون می کنم نمی فهمم چرا بعضی هاشون اینطوری با من چپ افتادن .
امروز جمعه 4 مرداد شیفت صبح هستم . خدا کنه با خانوم اسحاق نیا باشم . با اون روم باز تره . دلم می خواد ازش بپرسم واقعا چرا اینطوری شده
- مادر (مادربزرگ مامانی) دیشب واسه امروز افطار برای آش دعوت کردن . دعوتشون یه جورایی سر زبونی بود و حالت تعارف داشت نفهمیدم جدی بود یا نه باید از مامان بپرسم .
تا الانش که قراره برای افطار بریم اونجا ...
فعلا تا بعد
پ.ن : شیفت خوبی بود فردا هم شیفت صبح هستم خدا کنه شیفت خوبی باشه.
.: Weblog Themes By Pichak :.