ماه رمضون شد و این خواب بعد از سحر دوباره بلای جون منه !
خوابم نبرد دیگه...
البته خوبه ها به شرط اینکه خستگیش نمونه که می مونه و کاریش هم نمیشه کرد.
امروز 1 مرداد ؛
امشب درست قبل از اذان مغرب سالگرد ازدواج من و مسعود هست . زندگی مشترک ما با ولادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) شروع شد . زندگیمون سختی زیاد داشته پستی زیاد داشته اما یه جاهایی هم خوشی و خوبی داشته و بی انصافی هست اگه چشممون رو روی خوبی هاش ببندیم.
خدایا شکرت به خاطر همه چی ...
با خودم قرار گذاشتم از امروز برنامه های عقب مونده رو دنبال کنم . می دونم شاید از زمان بندی که داشتم عقب بمونم ولی دلم نمی خواد بعداً حسرت این رو بخورم که تلاشم رو نکرده بودم.
یه چندسالی هست مدام به این فکر می کنم که چیزی از عمرم نمونده تا حالا هر چقدرش به کمکاری ها و تنبلی ها گذشته بماند اما نمی خوام چند صباحی که مونده رو از دست بدم.
تا حالا تا اول سوره نمل خوندم ، این دور که ختم بشه 2 تا ختم دیگه هم به گردنم هست .
دوباره می خوام تحقیق و پژوهش رو شروع کنم حتی جدی تر از قبل و خدا رو هزار مرتبه شکر که سرپرستارمون (خانوم کمالی) که تا الان جز خوبی ازش ندیدم توی کارهای علمی و پژوهشی پشتم رو داره و مشوقم بوده و هست.
اگه عمری باشه حدود 9 سال نماز رو می خوام مجدد قضا کنم .
ارشد هم که همیشه جای خودش رو داره . باید کم کم مطالعه رو شروع کنم و اول از مباحثی شروع می کنم که مرتبط با حیطه کارم هست.
فعلاً همین ...
بای
پ.ن : افطار دیروزمون دلمه برگ مو و حلیم بود به علاوه کیک شکلاتی با چای . روزه مون رو با چای و کیک باز کردیم و واسه شام حلیم و دلمه رو خوردیم . آخه ما سحر بیدار میشیم اما یه شربتی ، نون و پنیری ، کره مربایی چیزی می خوریم . هیچ کدوممون اهل سحری خوردن نیستیم به خاطر همین شام می خوریم که حداقل توی طول روز کم نیاریم .
برای افطار امروز می خوام سوپ و پیزا بذارم .
.: Weblog Themes By Pichak :.