امروز روز دوم شروع طرحم بود . پرستار NICU ( مراقبت ویژه نوزادان ) شدم . عاشق بخش های ویژه هستم . NICU یک محیط کاملا زنونه و همگن داره و از این لحاظ مسعود هم راضی هست .
چند روزی هست که رسماً زندگی مشترکمون آغاز شده . هنوز خونه داری دستم نیومده . با وجود شاغل بودن، غذا درست کردن و رسیدگی به خونه برام سخته . هنوز باهاش کنار نیومدم. اما مطمئنم می تونم . روزی میرسه که از همه ی کسانی که میشناسم قوی تر میشم .
پ.ن 1:
دیشب مسعود همش می گفت اینجای دلم درد می کنه (با دست نشون میداد) . با توجه به یه سری چیزایی که قبلا اتفاق افتاده بود زیاد اهمیت ندادم و احساس کردم می خواد ربطش بده به اون موضوع و ... . خلاصه بعد شام دیدم دیگه خیلی داره تکرارش می کنه همینطوری که خوابیده بود جلوی تلویزیون (به قول خودمون دراز کشیده بود) معاینه ش کردم . همه علائمش به نفع آپاندیسیت بود اما یه جورایی ته دلم نمی خواست باورش کنم . شب موقع خواب دوباره با خودم گفتم نکنه روی سهل انگاری من چیزیش بشه ! ازش قول گرفتم که فردا صبح بره مطب بابا ویزیتش کنه . ظهر که اومد گفت نرفتم ! سرش غر زدم و اونم قول داد بعد از ظهر پیگیری کنه . از خواب بعد از ظهر که بیدار شدیم طبق عادت همیشگیم که ولکن قضیه نمیشم یه ریز یادآوری می کردم ساعت 6 پیش بابا بره . بابا هم تشخیصش با من یکی بود . یه سونوگرافی براش نوشت که مشکوک به آپاندیسیت بود . قرار بود ساعت 8:10 سونوگرافی مجدد بشه . فعلا که خبری نیست .
واسش دعا کنید حداقل با درمان های دارویی رفع بشه و به جراحی نکشه .
پ.ن2:
مسعود الان مطب دکتر هاشم زاده (جراح) هست ! متاسفانه تشخیصم درست بود :( . خب دکتر هاشم زاده هم که اصولا دستش به جراحی بیشتر میره تا چیز دیگه ... وای خدا به دادم برسه . اصلا نگران جراحیش نیستم ها ! نگران اینم که مسعود نازنازی رو چطوری این مدت تر و خشک کنم بعید می دونم حالا حالا ها بتونه از تخت خودشو جدا کنه! اگه یکی مثل من بود که سه چهار روز بعد از جراحی با وجود تاکید دکتر به استراحت مطلق و درد وحشتناکی که داشتم پاشدم رفتم دانشگاه (!) باز یه چیزی ...
خدا جون رحم کن . لطفا یه جوری باشه که نه من اذیت بشم نه خودش ...
.: Weblog Themes By Pichak :.