سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال 91 واقعاً سال خوبی برای من بود. سختی داشت ، مشکلات داشت ، تلخی داشت اما تقریباً به بیشتر چیزهایی که دلم می خواست برسم، رسیدم .

حدود یک ماه از سال 92 گذشته و الان سن من 24 سال و 2 ماه و 19 روز هست. حس می کنم فرصت زیادی برام باقی نمونده . یه وقتی فکر نکنید به زندگی نا امید شدم ها ! نه ! من که نمی دونم چقدر از زندگیم مونده اما هرچی هست بالاخره تموم میشه .

خیلی برنامه ها دارم . به خیلی چیزا می خوام برسم و الان حدود یکسال هست که سعی خودم رو می کنم تا روزهایی که برام مونده هدر ندم .

سال 94 و 95 رو سال برداشتِ محصولِ تلاشم قرار دادم. اما آخرش نیست! قراره بعد از سال 95 ، یعنی بعد از رسیدن به پایه ترین چیزهایی که می خوام داشته باشم ، یه موج جدید از اهداف و آرزوهای من شروع بشه . سال 92 ، 93 و 94 سالهای سختی برای من خواهد بود .

احتمالا مثل این چند ماه اخیر پست های کوتاهی بذارم و یه جورایی نوبتی به وبلاگ دوستام سر بزنم .

هر ماه میام و میگم که به کجا رسیدم . برای فروردین ماهی که گذشت هم باید بگم علاوه بر برنامه های جانبی و البته پر زحمت مثل دعوتی عروس خونواده (نسرین جون) و ماجراهای مخصوص عید و ... تونستم یک کتاب از 26 کتابی که قراره توی این 2 سال آینده بخونم رو ، در 9 روز مرور کنم . از برنامه های معنوی که داشتم هم 1 روز روزه قضا اَدا کردم ، 4 صفحه قرآن خوندم و ... . زیاد نیست اما به همه اون چیزی که انتظار داشتم رسیدم و این عالیه ...

به دعای خیرتون نیازمندم

من رو فراموش نکنید




تاریخ : چهارشنبه 92/1/28 | 3:30 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ