هر کسی ، عزیزی رو از دست داده که دلش می خواد دوباره برگرده و کنارش باشه . اما الینا همه ی عزیزانش رو از دست داده و همینطور مت ...
اون لحظه که الینا به هم ریخته بود و می خواست همه چیز رو آتیش بزنه (بعد از اینکه متوجه شده بود برادرش مرده) ، موقعی که تک تک خاطرات عزیزانش رو مرور می کرد، واقعاً از ته دل گریه کردم . انگار واقعاً اون درد رو توی وجود خودم حس می کردم .
الینا : دیگه قبر خالی توی مقبره خانوادگی گیلبرت نمونده . جنا و جان آخرین جاها رو گرفتن ... چیز دیگه ای برای من اینجا نمونده .
و الینا انسانیتش رو خاموش می کنه چون تنها راهی هست که می تونه همه چیز رو به فراموشی بسپاره .
(قسمت 15 از فصل 4 the vampire diaries )
خیلی وقت ها این درد از دست دادن یک عزیز رو حس می کنم اما گاهی واقعاً نمی دونم درد از دست دادن کدومشون هست که اینطوری زخمش روی دلم مونده !
چرا وقتی هستن قدرشون رو نمی دونیم ؟!
.: Weblog Themes By Pichak :.