گاهی آدم دلش می خواد خودش رو فحش بده . به خاطر همه "نه" هایی که نباید می گفت و گفت و به خاطر همه ی "نه" هایی که باید می گفت و نگفت . دلش می خواد داد بزنه بگه غـلـــــــط کردم .
و گاهی هم حالش از خودش به هم می خوره ...
سیر میشه ... حتی از همه خوبی هاش ...
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر تمام لحظه هایی که سازش کردم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر تمام لحظه هایی که دیگران رو بر خودم ترجیح دادم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر همه چیزهایی که حقم بود اما گذشتم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر این همه خوش بینی.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر همه چیزایی که می تونستم داشته باشم اما بخشیدم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر چشم بستن به روی این همه ظلمی که در حقم شده و میشه.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر اینکه به جای نفرین بخشیدم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر اینکه همه آدم ها رو خوب و پاک و دوست داشتنی می دونم مگر خلافش ثابت بشه.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر اینکه همیشه خجالت کشیدم از خدا چیزی رو فقط برای خودم بخوام.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر این همه وقت که با جون دل برای دیگران گذاشتم اما همیشه از همون آدمها منت دیدم!
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر این همه نمک نشناسی که دیدم و باز هم براشون کوتاهی نکردم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر اینکه بار همه ی مسئولیت ها رو یک تنه به دوش می گیرم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر اینکه هر وقت مجبور شدم از کسی چیزی بخوام شکستم و خورد شدم.
حالم از خودم به هم می خوره به خاطر ...
می دونی چرا ؟ چون توی این دنیای مسخره و لعنتی هر عملی عکس العملی داره جز خوبی !!!
تُف به ذاتت دنیا
.........
خداجون خسته م .
به خودت قسم خسته م .
خدایا دیگه نمی خوام بهم صبر بدی که اینا رو تحمل کنم . حلش کن . تمومش کن . درستش کن .
خدایا غلط کردم اگه گفتم می تونم . نمی تونم خداجون . نمی تونم ...
دیگه تحملم تموم شده .
تا همینجا بسه .
خدایا من توی آزمون های مسخره ی دنیایی که طراحش آدمایی هستن که تو خلق کردی موندم چه برسه به امتحانی که تو طراحش باشی !
تو منو امتحان نکن من از همون اول رفوزه هستم .
می خوام بگم می تونم . می خوام بگم سعی می کنم اما نمی تونم . می بینی که ...
چند سال گذشته ؟ دیدی کم آوردم ؟
این امتحان سخت تر از توان منه .
خداجون خودت می دونی چی می خوام و خودت می دونی اولین باری هست که به خاطر چیزی با این ماهیت دارم التماست می کنم .
خدایا همش رو با هم بده دیگه حتی نمی تونم تحمل کنم دونه دونه بهم بدی.
پ.ن:
دلم می خواد تا خودِ صبح از ته دل گریه کنم اینقدر که دلت بسوزه و اجابتم کنی
.: Weblog Themes By Pichak :.