2 هفته گذشته رو داشتم روی یک مقاله کار می کردم که در مورد افسردگی پس از زایمان بود . مقاله ی استادم بود و من یه جورایی عضو افتخاری مألف های این مقاله شدم .
این هفته ی اخیر ، دیگه واقعاً واسه جمع کردن نمونه و پرسشنامه ها خودمو کشتم . خیلی دردسر داشت و خیلی هم خسته شدم . البته من عاشق کارهای پژوهشی هستم فقط اینکه اذیت شدم به خاطر وقت کمی بود که در اختیار داشتم .
در پایان روزهای پر دردسر یک استرس بزرگ به من و خونواده مخصوصاً بابا وارد شد! باز همون دزد حروم زاده سر و کله ش پیدا شد ! از ماشین ها بنزین کشیده بود ! آمپر ماشین من که مشکل داره و یه کمی دیر نشون میده چه خبره ولی از ماشین بابا 10 لیتر بنزین کشیده !!! دیگه این حروم زاده شیر شده ! طرف هم وقت کافی داره هم وسایل لازم دم دستشه و هم دقیقاً می دونه چه ساعتی پارکینگ خلوت هست و هر کدوم از اعضاء چه زمانی میان و میرن!
من که از همون اول که قفل صندوق عقب ماشین شکسته شده بود به این کچله (همسایه طبقه پایین) شک کردم . رفتارش مرموز هست بیکار هست و از همون روز اول با خونواده ما سر جنگ داشت . اصلاً چرا توی این آپارتمان با 8 واحد و 8 خونواده فقط خونواده ما شکایت دزدی داره ؟!
دیروز بعد از ظهر توی پارکینگ بودم که دیدم کچل سرشو از در آورده بیرون و داره یواشکی سرک میکشه توی پارکینگ رو دید می زنه ! اولاً آدم چرا باید توی خونه خودش اینطوری سرک بکشه و مرموز رفتار کنه؟! ثانیاً اون که موتورش رو فروخته توی پارکینگ چیزی نداره اونجا چی کار می کنه ؟! لباسش هم لباس بیرون نبود که بگم می خواسته از خونه بره بیرون ! ثالثاً چرا وقتی منو دید دست و پاشو گم کرد و ترسید؟!
دیروز بابا یه دوربین بی سیم خرید که مچ این دزده رو بگیریم ولی با اینکه کلی هزینه کردیم از توی پارکینگ تصویر رو نمی گیره ! اگه بخوایم با سیم نصبش کنیم و حدس من درست باشه کار همون کچله باشه متوجه میشه و دیگه فایده ای نداره . خلاصه الان نمی دونیم باید چیکار کنیم .
اعصابم داغونه ...
احساس نا امنی خیلی عذاب آوره ...
پ.ن : وای خدا جون یعنی میشه این مقاله Accept بشه ...
.: Weblog Themes By Pichak :.