سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادمان باشد:
اول نماز حسین(ع)؛
بعداً عزای حسین(ع)…

نمی دونم چرا امسال دلم نمی خواست قبول کنم محرم شروع شده ! توی خیابون ها که صدای عزاداری میومد گوشام نمی خواست صدا رو بشنوه . اگه تلویزیون روشن بود و داشت در مورد محرم چیزی پخش می کرد صداش رو کم می کردم یا حتی شبکه رو عوض می کردم . شاید دلم نمی خواست ناراحت و عزادار باشم . شاید از اشک ریختن خسته شدم . شاید دلم می خواست شاد باشم و دونستن اینکه محرم شروع شده اجازه نمی داد شاد باشم . نمی دونم ... 

این موضوع فقط در مورد محرم نیست ! یه مدته هر جا ناخوشی هست می خوام دور بشم . می خوام ندونم . می خوام قبول نکنم . می خوام از هرچی ناراحتی هست دور بمونم . می خوام از هرچی درگیری هست دور بمونم . نمی خوام جزء هیچ گروه و دسته ای باشم . از بیمار های بدحال دوری می کنم . کد 99 که اعلام میشه سَرم درد میگیره و به هم میریزم . توی راهرو های بیمارستان اگر شیون کسی برای از دست دادن عزیزش رو ببینم چشم و گوشم رو می بندم و با سرعت عبور می کنم . اعصابم ضعیف شده ... خیلی ...

امّا محرم شروع شده ... نمیشه ندونست ... نمیشه دونست و شاد بود ... نمیشه خودت رو به اون راه بزنی ... فردا تاسوعآ ست ... 

 

پ.ن 1 : هیچ وقت نمی تونم خودمو از ناخوشی ها دور کنم چون من پرستارم و پرستاری یعنی در مرکز ناخوشی های مردم ... 
خداجون قدرتم رو بیشتر کن ... آمین ...

پ.ن 2 : ظهر تاسوعآ ... دسته ی عزاداری داره از جلو خونه عبور می کنه . من بغض کردم . انگار دلم واسه ی خیلی چیزا تنگ شده . 




تاریخ : جمعه 91/9/3 | 7:33 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ