سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش ...

از اون چیزایی هست که هیچی نمی تونه جاش رو پر کنه .

مسعود کنار صافکار ایستاده و با موبایلش نور برای کار کردن صافکار رو بیشتر می کنه تا بتونه بهتر و راحتتر کارش رو انجام بده . من توی ماشین نشستم ، دارم مازیار فلاحی گوش میدم و عجیب آرومم! آرامشی که مدتهاست توی زندگیم نبود .اینقدر از داشتن این آرامش خوشحالم که گاهی یک حلقه کوچیک از اشک چشمام رو پر می کنه .

نزدیک غروب بود . داشتیم می رفتیم حرم امام رضا (ع) ، موقع ورود به پارکینگ شماره 1 چند نفر که نوبت و قانون سرشون نمیشد می خواستن بپیچن جلو ما و بدون صف وارد پارکینگ بشن . مسعود نمی تونه ببینه کسی حقش رو بخوره و طبق معمول خیلی خیلی عصبانی شد و به خودش هم فشار آورد . از اون آدم های بی فرهنگ دفاع نمی کنم ولی این هم خوب نیست که نتونیم روی عصبانیتمون کنترل داشته باشیم ...

خلاصه اون آقای نامحترم با پررویی تمام مالید به گلگیر سمت چپ جلو ماشینمون و باعث شد گلگیر به داخل فرو بره ... حالا ما اینجاییم تا رفعش کنیم . هر چند مسعود گفت لازم نیست و نمی خواست که بیایم پیش صافکار ولی من اصرار کردم چون دوست نداشتم هر دفعه چشمش میفته دوباره اون ناراحتی توی ذهنش تکرار بشه .

کار صافکار تموم شد . خیلی خوب شد . صافکار آدم خیلی خوب و با وجدانی هست . قبلاً هم برای کار دیگه ای پیشش اومده بودیم . پولی که برای دستمزد گرفت واقعاً کمتر از ارزش کارش بود . الهی هر چی می خواد و هر چی که به صلاحش هست و نمی دونه خدا بهش بده . الهی زندگیش پر از آرامش و شادی و سلامتی باشه .

مسعود میگه از اینکه تو پیاده شدی و ازش تشکر کردی خیلی خوشحال شد تبسم . مسعود بیشتر از من این چیزا رو متوجه میشه .من خیلی متوجه این موضوع نشدم ولی دوست داشتم از کاری که برامون کرده خوشحال و راضی باشه ...

خدایا آرامش و سلامتی را جامه ای برای تمام روزهای زندگی ما قرار بده ...

آمین




تاریخ : دوشنبه 91/5/30 | 11:0 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ