سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بابا همیشه بهم می گفت که نماز صبح رو جدی بگیر . روزی ِ آدما رو موقع نماز صبح تقسیم می کنن ...

چند وقته به قول مسعود ، کاهل شدم.

از خودم متنفرم.

یه مدته خدا زیاد میزنه پس گردنم ! من ِ احمق هم حالیم نیست . امروز دیگه بدجوری غفایی خوردم .

توی ماشین نشسته بودم . مسعود رانندگی می کرد. همه خوشحال ، همه جا چراغونی ، آتیش بازی های رنگارنگ ، شربت و شیرینی ، اما دل من سیاه ...

یه چیزایی هست که حتی اینجا هم نمی تونم بنویسم و باز هم باید خود خوری کنم . یه قول هایی هست که خودم زیرشون زدم . یه جاهای هست که خودم کم آوردم و از خودم متنفر شدم. یه حرف هایی هست که زدم، اما نتونستم سرش بمونم . یه کارایی هست که باید می کردم و نکردم . یه فکرهای سیاهی هست که گاهی برام شیرین میشه و بعد بوی لجن خودم رو حس می کنم. یه وقت هایی هست که واقعا دیگه جا ندارم. یه...

خدایا تو که می دونی چقدر بی مقدارم . امتحان های تو برای من ِ بی مقدار خیلی زیاده . نمی تونم سر بلند کنم ...

این روزها بغض راه گلومو بسته و هوسی برای خوردن و آشامیدن ندارم.

خیلی وقت بود آسمون چشمام ابری بود. امشب دیگه باریدن گرفت .

کاش میشد پر سر و صدا بارید...

بعد نوشت 1:

یا امام زمان (عج) ؛ امشب شب تولد شماست ، آقا دل منو شفا بده . زنجیرمو محکم کن . نمی خوام مایه سرافکندگی شما باشم

بعد نوشت 2:

آقا ؛ یه 2، 3 سالی هست که دلم می خواد باهاتون حرف بزنم اما روم نمیشه...

بعد نوشت 3:

این جشن ها برای من آقا نمی شود ...




تاریخ : چهارشنبه 91/4/14 | 10:49 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ