7am :

راننده تاکسی : خانوم ، من این روز رو به شما مادران آینده و خانم های خوب تبریک میگم انشاءالله همیشه خوب و خوش و سلامت و موفق باشید.
من : خیلی ممنونم لطف دارید
در حال یادداشت این "لحظه نوشت" هستم که راننده می پرسه : دارید به مادرتون پیامک تبریک می فرستید ؟
من با لبخند :  نه ، صبح زود قبل از اینکه بیدار بشه بهش پیام دادم 
ادامه داد : مادرها فقط سلامتی و موفقیت دخترشون رو می خوان الان اینقدر از پیامک شما خوشحال شده که حد و اندازه نداره.
من ساکت بودم و گوشی همراه رو گذاشتم توی جیب مانتو که دوباره شروع کرد : ما مردها اگه فقط یه کمی از غرورمون کم کنیم و با همین زبون گوشتی یه تشکر از عمق دل از خانوم ها بکنیم به خدا دنیا گلستون میشه ...

 11:59pm :

این روزها خیلی کم انرژی هستم حتی حوصله روزنوشت نوشتن هم ندارم!
فکر می کنم باید تا صبح سی سی یو بخونم ...
فردا روز وحشتناکی هست . فقط خدا کمکم کنه