سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

همیشه وقتی به شدت توی کارهای دنیایی غرق شدم یهو یک تلنگر میاد و همه ی این سفره ای که برای خودم پهن کردم رو میریزه به هم و همه چیز رو در هم میشکنه.

... فکر مرگ ... . کاش همیشه باشه نه گهگاه ...

اونوقت به خودم میام و میگم : داری چی کار می کنی ؟؟؟ قرار نیست همیشه اینجا بمونی ها ! حواست هست؟!

این همه بدو بدو واسه دنیا که چی بشه ؟؟؟ یه فکری واسه اون دنیا بکن ...

فکر زمان مرگ ... چه وقت قراره اتفاق بیفته؟ اون موقع چند سال دارم ؟ چطور آدمی هستم ؟ زندگیم چطوریه؟ ...

فکر بعد از مرگ ... بعد از من چی میشه؟ چی به سر خانواده م میاد؟ شوهرم؟ اگه اون موقع فرزندی داشته باشم چی به سر اون میاد ؟ چه کسی تربیتش می کنه؟ چطوری تربیتش می کنه؟ ...  

یاد دختر عمه هام می افتم ... بعد از مرگ عمه، هیچ کس نتونست دست مادری به سرشون بکشه و اونطور که باید تربیتشون کنه ! خدا نکنه سر فرزند من چنین بلایی بیاد!


دوباره به خودم میام ...

به خودم میگم :

 آهای ! تو که هنوز هم فکرت توی دنیاست !

حتی وقتی به مرگ هم فکر می کنی باز هم حواست به تعلقات دنیایی هست !

همه رو بسپار به خدا ... فقط خدا ... تو فقط اطاعت کن ... والسلام





تاریخ : دوشنبه 90/8/30 | 11:0 صبح | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ