سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساعت 6 بعد از ظهر بود و هوا تاریک ...
حالم خوب نبود و فکرم حسابی مشغول...

از دانشگاه  پیاده حرکت کردم به سمت ایستگاه اتوبوس که برم خونه ...

رسیدم به چهارراه شهدا و خواستم عبور کنم . صبر کردم تا time چراغ سبز تموم بشه (منظورم چراغ راهنمایی هست که مربوط به سواره هاست) . time سبز تموم شد و ماشین های این سمت ایستادن و من حرکت کردم دیگه حواسم نبود که line مخالف هم ماشین ها ایستادن یا نه... به line مخالف که رسیدم پلیس با سرعت دوید وسط خیابون ، پشت به من ایستاد ، دستش رو به نشانه ی ایست برد بالا و شروع کرد به سوت کشیدن! (واسه اتوموبیلی که با سرعت به سمت من میومد)

برگشتم سمت راستم رو نگاه کردم ، یهو صدای ممتد و دلخراش ترمز یک اتوموبیل بلند شد و بعد یه پراید مشکی چند سانتی متری آقای پلیس ایستاد !

رنگم پرید ! تازه فهمیدم چه خطری از سرم گذشته ! وای اگه به این آقای پلیس می زد چی ! بنده ی خدا واقعا از جان گذشتگی کرد! خیلی خطرناک بود ! 

ظاهرا راننده ی محترم می خواسته از همون یکی دو ثانیه چراغ زرد استفاده کنه و سریع رد بشه منم که مثل همیشه مشکی پوشیده بودم و منو ندیده بوده. ( هرچند که تا جایی که به خاطر دارم اونوقت ها که می خواستم گواهینامه بگیرم یه کتابچه ای دادند دستمون که توش نوشته بود "وقتی چراغ زرد می باشد باید هر چهار طرف ایست فرموده و با چراغ سبز حرکت بفرمایند!" و گفته باشم که درسته اینجانب مشکی پوشیده بودم ولی دستکش سفید داشتم و روی کیفم هم یه تیکه ی تزئینی وصل کرده بودم که نور رو بر می گردوند. اصلا همه ی اینا هیچی، چهار راه با اون همه نور و چراغ و روشنایی ...! آقا جهنم ،،، ندیده ،،، گناه مردمو نشوریم . فرض می کنیم ندیده و عجله هم داشته)

خلاصه اینکه آقای پلیس مهربون جونش رو به خطر انداخت واسه جون و ناموس مردم .

نشد از آقای پلیس تشکر کنم ولی به همه ی پلیس های فداکار و از جان گذشته که مراقب جان و مال و ناموس مردم هستن یه خسته نباشید ویژه میگم . بعدش هم به همه ی کسانی که توی هر شغلی هستند وجدان کاری دارند و وظیفه شون رو به نحو احسنت انجام میدن میگم : 

خسته نباشید. الهی که خدا روزیتون رو هزار برابر کنه.




تاریخ : شنبه 90/7/30 | 6:44 عصر | نویسنده : Nurse | نظر

  • آنکولوژی | اخبار وب | تیم بلاگ