وبلاگ :
*پروانه هاي بي پروا *My Diary*
يادداشت :
اين شرم و حيا چيه و از کجا مياد؟!
نظرات :
2
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
طلبه135
نيمه شب در تاريکي مقدس ترين دقائق،تشييع معصوميت محض بر شانه هاي مظلومي تاريخ.
به سمت تکه اي از بهشت.در ميان بدرقه اشک هاي دخترکي کوچک،محراب خالي از مادر!
چقدر خانه بوي غريب وداع را گرفته !رها شدن در مهرباني بي حد و حصر خدا.
وباد که عطرغريبي آن ياس غريب را لحظه لحظه لحظه مي روياند؛هم اندازه چندين قرن گمنامي و غربت…
جاگرفتن زير سايه امن دست هاي خدا!جايي همين نزديکي…
ناله هاي تا هميشه دخترکي،به دنبال تابوت مادر و زني که ديگر مجبور نيست راز کبودي صورتش را پنهان کند!
وپسري کوچک که ماجراي چادري خاکي را واگويه مي کند!
.
.
.
.
علي امشب همه چيز را مي داند!
همه چيز را…