وبلاگ :
*پروانه هاي بي پروا *My Diary*
يادداشت :
تولد - فاجعه در يک روز کاري - خانواده - آبگوشت بزباش ...
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
زهره
سلام عزيزم
خسته نباشي...قبول باشه نماز و روزه هات...
تولد آقا مسعود هم مبارک. بهتر شدن؟
من که همچنان گهگاه دلم درد ميگيره..نمي دونم از چي و چرا؟...دکتر هم نرفتم!! همسرجان ميگه ديگه بايد گوش ت رو بگيرم ببرمت :دي
زن داداش منم يه مدت NICU بود و از ويژه و مسئوليت هاي خاصش ميگفت...
عجب پرستار نشدماااااااااااااا...سر بزنگاه ِ ثبت نام ، نرفتم!
وگرنه الان همکار بوديم!
آخي دلم واسه اون ني ني سوخت :(
پاسخ
اگه بشه که تشريف ببريد دکتر . آره مسعود حالش خوبه ديگه فقط يه کم ناز مي کنه :دي . نه دلت واسه ني ني نسوزه اون بالاخره امروز و فردا فوت ميشد فقط من از اين ناراحت شدم که از مرگش ساعت گذشته بود و بعد متوجه شده بودن . اين يعني عمق بي مسئوليتي...