• وبلاگ : *پروانه هاي بي پروا *My Diary*
  • يادداشت : زندگي سالم را ارزان از دست مي دهيم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي مليحه اينقدر دلم ميخواد مثل مامان تو باشم حيف که نميتونم اينقدر زرنگ و کدبانو باشم هعععععييييي

    اينقدر دلم يک تحول بنيادين ميخواد ...

    کاشکي مامان من مثل مامان تو بود شايد منم مثل اون ميشدم .مامان من همش سرش تو درس و دانشگاه بوده و من همين که دستپختم ميگن خوبه خودم ياد گرفتم . من خيلي تنبلم با اينکه کار بيرون ندارم همش زنگ ميزنم کارگر بياد خونه مو تميز کنه هرچي هم برنامه ريزي ميکنم نميشه که نميشه ...

    منم براي کار خونه ساخته نشدم کار نکردم بلد نيستم .مامانم هميشه جوري بوده که ما حس ميکنيم کار خونه وقت تلف کردنه و ما حيفيم کار خونه کنيم .

    پاسخ

    بيا مامانامون رو با هم قاطي کنيم 2 تا مامان جديد ازشون در بياريم :دي .نه اينطوري نگو ... اتفاقاً چند وقت پيش وقتي اون پست رو گذاشته بودي که مامانت براي تحقيق اومده مشهد ، مامان من داشت وبلاگ تو رو مي خوند مي گفت چقدر خوبه، چه اراده اي توي اين سن داره ، خوش به حالش. مامانم مامانِ تو رو تحسين مي کرد و دوست داشت جاي اون باشه . هر کسي يه چيزايي داره که خوب و قابل تحسين هست . ولي من بيشتر شبيه مامان تو فکر مي کنم يعني به نظرم کار ِ خونه عمر رو تلف مي کنه اما از کاراي مامانم هم خوشم مياد . مامان هميشه دنبال تغيير دادن اون چيزايي هست که دوست نداره