واي چه خانواده اي داشتند اين داماد...به نظرم بهتر بود از قبل خود عروس با داماد هماهنگ مي کرد که براي آرايشگاه بياد سراغش يا براي باقلوا بهشون سفارش مي کرديد.
واقعا قشنگ توصيف کرده بودي مخصوصا پاراگراف اول پستت و بعد تعريف ماجرا واقعا قشنگ بود . اينجاهاست که مامانم هميشه ميگه خوش به حال اين مردا.. يه کت و شلواردارند و اونو صد جا مي پوشند و نه بزک دوزکي دارند ، نه لازمه بيگودي بپيچند . کلا مردا موجودات راحتي هستند.