وبلاگ :
*پروانه هاي بي پروا *My Diary*
يادداشت :
نميشه که نميشه !
نظرات :
1
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
درددل
بابا چه خبرته ؟؟؟ همه چيز عادي ميشه . حالا مجبور نيستي خيلي به خودت فشار بياري . هر روز هر چقدر در حد توانت هست کار کن بعد خودت مي بيني که اروم اروم ظرفيتت بيشتر ميشه . ازش بدت مياد چون بهت تحميل شده خوب انجام نده . هر وقت ميلت کشيد هر کاري ميلت کشيد يا کلا هيچي هيچي . يه بار ديگه هم بت گفتم الان چون پشتت به مامانت يه کم گرمه يعني چون هنوز 100 درصد خانم خونه نيستي دوست نداري کار کني باور کن منم مجرد بودم دست به سياه و سفيد نمي زدم ديگه چطور مي شد بعضي مواقع جاروبرقي و گردگيري مي کردم ولي اشپزي و بقيه چيزا ابدا . ولي حالا مثل بچه ادم همه کارامو خودم مي کنم جارو گردگيري تي غذا لباس همه چي . تازه سرکار هم ميرم . هر وقتم بياي در خونه مون رو باز کني مرتبه و تر و تميزه ولي چون از روي اجبار انجام نميدم برام زجراور نيست . پس تو هم از ذهنت بيرون کن که حتما و از روي اجبار بايد انجام بدي تا برات زجراور نباشه . بعدشم به قول بهار اشکالي نداره اينقدر ادم مستحق هست که نياز به کار تو خونه ها داره يکي رو پيدا کن هفته اي يکي دو روز بياد کاراي خونه تو بکنه . آقا مسعودم که هر روز هفته مي تونه واست با فراورده هاي بادمجون غذ درست کنه . تموم شد و رفت ديگه اينقدر اعصاب خردي داره ؟؟؟!!!!!
پاسخ
بهار؟! مامانم کجا بود؟! مامانمو هفته اي يه روز مي بينم . تمام طول هفته منم و خونه! منم وقتي مامانم هست خيلي کار نمي کنم ولي خيلي وقته که تمام کارهاي خونه با خودمه . بهار تو توانايي و هنر و صبر و تحملش رو داري . منم اوايل مي گفتم منم مي تونم داشته باشم بايد فقط تلاش کنم تا بهش برسم ولي هر چي سعي کردم نشد . بيشتر از يک هفته دوام نميارم! :( اگه اجباري نباشه من دست به هيچي نمي زنم حتي غذا رو هم از بيرون ميگرم . اصلا آشپزي رو دوست ندارم بدم مياد ! اه ! مسعود دست به سياه و سفيد نمي زنه مگر اينکه من مشغول کارهاي اون باشم يا مريض باشم يا شروع کنم به غر زدن ! اگه من هيچي نگم حتي دلش مي خواد چاي رو هم من جلوش بذارم . گاهي کمکم مي کنه که دستش درد نکنه اما اين واسه موقع تعطيلاتش هست اونم فکر مي کنم چون فهميده خيلي روم فشار مياد گاهي يه دستي بلند مي کنه ! هر غذايي رو هم نمي خوره . از اينکه يه غذاي گرم نداشته باشيم ناراحت ميشه و بدخلقي مي کنه . من آدمش نيستم بهار! نمي تونم مثل مامانم و خانم هاي خونه دار ديگه باشم ! هر چند وقت يه بار کارگر بياد؟! اونوقت ما هر چند وقت يه بار غذا مي خوريم ؟! هر چند وقت يه بار ظرف و لباس مي شوريم ؟! همه ي اين کارها رو مانع پيشرفتم مي دونم . صبح تا شب تمام وقت منو ميگيره . هيچ زماني براي خودم نمي مونه! چند وقته مي خوام شروع کنم به خوندن براي ارشد ؟! ولي بايد يکيشو انتخاب کنم يا خونه داري يا درس و چيزايي که دوست دارم . به خودت نگاه نکن که همه کار مي کني و سر کار هم ميري ! شما گاهي اوقات يا بهتره بگم اکثر اوقات نهار خونه نيستيد پس يک سوم کارات حذف ميشه و از طرفي خوب مي توني خودت رو تطبيق بدي و چيزي آزارت نميده ولي من نه تنها توي خونه داري ضعف دارم بلکه بايد هر وعده به فکر غذاي وعده بعد باشم ! به خدا اگه شوهرم يا خودم اينقدر توانايي مالي داشتيم يک دقيقه هم فکر خونه داري رو نمي کردم . يه نفر استخدام مي کردم روزي چند ساعت بياد کاراي خونه و پخت و پز رو انجام بده و بره ولي چنين امکاني وجود نداره اونم با اين مخارج ! شروع زندگي ! اصلا نميشه ... باورت ميشه هر وقت بهش فکر مي کنم بغض مي کنم ؟! به خدا نهايت تلاشم رو کردم. نشد ديگه نشد !