اووووووووووووووووه اين جا چه خبره ؟
چه بهم ريخته!!
نبينم بهم ريختگي هاتو دوست جونييييييي
مي فهممت، کاملا شرايط اين روزهاتو درک ميکنم،فقط مي تونم بگم ميگذره و تحمل کن....عرصه همينه متاسفانه به جاي اين که چيزي به يادگرفتن هات اضافه بشه بيشتر يه چيزايي رو هم از دست ميدي و بزرگترين اش روحيه اته....البته اميدوارم قوي تر از اين حرف ها باشي که هستي.
اميدوارم هفته هاي بهتري در انتظارت باشه
زياد سخت نگير، ميگذره.....
هوا چقدر خوب و دو نفره ست ... من هستم و خدا ... و در جاده ي زندگي ، صورتم مهمان نسيمي که معطر شده از اميد ... به خودم ميگم : هيچ چيز ارزش اين رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بيرون و بگذارم تو دست غير خدا ... راستي اونکه دستان مهربان خدا رو به غير او فروخت غير از افسوس چه چيزي رو بدست آورد ؟.... اعياد شعبانيه رو بهتون تبريک ميگم ..موفق باشيد
آخيييييييييييييي چراااااا؟؟
خب بگو چي شده تا من درکت کنم
حالا يعني ديگه نمياي؟
اما من يادم نيستا...از اين به بعد :)
ببين مليجه جان
شما از اين به بعد هر نکته اي که توي پست هاي من واسه ت مجهول بود رو بپرس - خودم بهت ميگم :)اينم واسه اينکه نگي ديگه نميام وبلاگت
عيدت هم مبارک :)
اونجوري ميشه تو مايه هاي اينکه خدا فراموشت کرده يا مي خواد اينقدر تو خوشي غرقت کنه که حسابي خدا رو يادت بره ...
سلام خانوم پرستار
خوبي؟
خيلي وقته ازت خبر ندارم
حالا خودتو ناراحت نکن همش قضا بلا بوده وقتي بترس که هيچ ضرري از هيچ جا بهت نمي رسه و همش خوشيه و بر وفق مراد بودن...
شما لطف دارين :)
ايندفعه که بيام حتمآ حتمآ قبش شماره تو ميگيرم و باهات تماس ميگيرم که ببينيم همو :)
سلام خانومي
يالللللللللله چه خبر بوده بابا
بازم خداروشکر که همه چي ختم بخير شده...
واي من اينقده از اين پارکينگ هاي سرزيري ميترسممممممم...خداروشکر پارکينگمون صاف ميباشد. اما يه وقتايي که مجبور ميشم برم پارکينگ هاي عمومي سعي ميکنم يه جا باشه که از اينا نباشه...ولي يه بار که رفتم کم گاز دادم يک بوي لنتي هوا شد که نگو
در مورد کيبورد هم اين که چندقطره آب بوده من سابقه يه ليوان چايي هم دارم سشوار رو بگير بهش..خشک ميشه خوب ميشه
سوغاتي ها هم مبارکتان باشد...
راستي ديدم وبلاگ بهار يه چيزايي از دوست و اينا گفتي..گفتم اعلام آمادگي کنم که ميام مشهد اگه خواستي دوستت ميشم